جاکشی سیاسی

در حکومت عثمانی همه فرماندهان ارتش حرفه یا هنر دیگری غیر از نظامی گری هم بلد بودند. نجاری، خیاطی، آهنگری یا حرفه های دیگه. این حرفه را نظامی ها باید در همون دوران آموزش نظامی یاد میگرفتن و در واقع یکی از درسهای مدرسه نظامی عثمانی ها بود. دلیل این کار هم خیلی منطقی و ساده بود. عثمانیها میگفتن ممکن هست این فرمانده نظامی یک وقت یک جایی گرفتار بشه یا یک وقت شاید دیگه نخواد نظامی باشه یا شاید از ارتش اخراج بشه و بالاخره باید یک کاری یا حرفه دیگه ای غیر از تیراندازی و پیش فنگ و پا فنگ بلد باشه تا بتونه گلیمش رو از آب در بیاره. حساب عثمانی ها درست هم بود، شما نگاه کنید به نظامی های شوروی سابق، وقتی شوروی از هم پاشید و ارتش سرخ یال و کوپالش ریخت این فرمانده های ارتش سرخ که کاری غیر از پیش فنگ و پافنگ بلد نبودند چکار کردن؟ هیچی یک سری شدن قاچاقچی مواد مخدر و یک سری شدن جاکش و زنها و دختر های روسی رو دسته دسته فرستادن به غرب اروپا. حالا اگر اینها یک کاری حرفه ای بلد بودند لااقل به جاکشی نمی افتادن. این حکایت رو تعریف کردم که بچسبونمش به اوضاع ایران و یک مقاله ای که جناب فرخ نگهدار به تازگی نوشتن به اسم رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی. این مقاله تحلیلی چند نکته جالب توجه داره، ایشون مینویسند که،
رهبری جنبش سبز باید در درون نظام بماند!! و رهبری جنبش سبز باید با هیئت حاکمه گفتگو کند!! و رهبری جنبش سبز باید برای مردم روشن کند که تغییر قانون تنها از مسیر نهادهای قانونگذار میسر هست نه از طریق براندازی حکومت!! در ضمن رهبری داخل نظام جنبش سبز یعنی موسوی و کروبی و خاتمی باید برای خامنه ای توضیح بدن که به هیچ وجه قصد براندازی نظام را ندارند!! جناب نگهداردر ضمن به طرفدارانش، که من نمی دونم کیا هستن، هم رهنمود میده‌ که از همین حالا خودشون را برای شرکت پرشور در انتخابات مجلس نهم آماده کنند و اگرفایده نداشت بعدش در انتخابات مجلس دهم شرکت کنند . ولی این که چرا جناب نگهدار کلی زور میزنه و وقت صرف میکنه که این کس شعر ها رو سر هم کنه ربط پیدا میکنه به حکایتی که اول گفتم. جناب نگهدار کاری غیر از این بلد نیست بنده خدا!! ایشون از سی سال پیش کارش همین بوده. تنها تجربه عملی زندگیش سخنرانی هست و چرت و پرت نوشتن و صد البته مناظرات تلویزیونی. و تنها شغلی که داشته عضویت در رهبری جریانات سیاسی بوده . ایشون اگر لوله کشی یاد گرفته بود حالا میتونست در غربت لوله کشی کنه و گلیم خودش روآبرومندانه از آب در بیاره. ولی متاسفانه چون هیچ کار دیگه ای بلد نیست برای یه لقمه نون به جاکشی افتاده، البته جاکشی سیاسی