سید حسن خمینی

هر چی من بگم باز هم کم گفتم که چه حالی میکنم با این دعوای بین آخوندها و این خواری و خفتی که به هم میدن. این رو قبلا هم گفتم بعد از آخوندها هرکی سر کار بیاد مجبور هست که حقوق بشر و حقوق زندانیان و فلان و بهمان رو رعایت کنه و لابد عفو عمومی بده و بعد هم هیچی همه این آخوندهای مادر قحبه آزاد بگردن و به ریش همه ملت بخندن. ولی چلاقعلی و نوچه هاش نصف این بار رو از دوش ملت برداشتن و با این خفتی که به اونطرفی ها میدن دل آدم خنک میشه
منتظری تو خاطراتش تعریف میکنه که همون اوائلی که دیگه آبش با اون خمینی گه به گور شده تو یک جوب نمیرفت به خمینی میگه که آقا دست از سر من بر دارین و بذارین من برم قم کاری هم به کار شما و سیاستتون نداشته باشم و شما هم یه قائم مقام دیگه برای خودت پیدا کن. منتظری در ادامه میگه که ولی من نمیدونم که اینا چرا نمیذارن که آدم با احترام و بدون آبروریزی بره کنار. خمینی در جواب من گفت نه آقا شما ستون انقلاب هستین اصلا نمیشه برین. ولی یک مدت بعدش با اون وضعی که میدونین گذاشتش کنار، امثال این بابا کروبی و همین خاتمی مادر سگ هم علیه منتظری نامه نوشتن و سخنرانی کردن و یک مشت طلبه و چماقدار هم راه انداختن که برن در خونه منتظری شعار بدن
حالا وقتی منتظری که 70 سال آخوند بوده و پدر و پسرش هم آخوند هستن نمیدونه چرا اینها باید حتما اینجوری خواهر همدیگه رو بگان، من بی ادب از کجا بدونم. اصلا دونستنی هم نداره و فقط باید تماشا کرد و حال کرد
این حکایت حسن خمینی هم دیروز سر قبر اون بابا بزرگ کس کشش همین مدلی بود. این بدبخت خاک بر سر و بقیه دار و دسته اش یک مدت قهر کرده بودن و تو این برنامه ها شرکت نمی کردن. چلاقعلی هی سخنرانی کرد و هی پیغام فرستاد که آقا بصیرت داشته باشید. خلاصه بعد از یک سال این نوه مادرجنده امام راحل رو آوردن سر قبر اون بابا بزرگ کس کشش فقط برای اینکه بهش خفت بدن و یک چند تا مرگ بر و اعدام باید گردد هم تحویلش بدن و نگذارن سخنرانی کنه
خیلی جالبه، طرف اصلا نمی خواد سخنرانی کنه ولی مجبورش میکنن بیاد سخنرانی برای اینکه نذارن سخنرانی کنه و سر قبر بابا بزرگش و جلو چشم امت حزب اله کونش بذارن
از همه چیز با حالتر این بود که بعد که چلاقعلی وارد صحنه شد رفت اول لپهای سرخ و سفید این سید حسن خاک بر سر رو ماچ کرد و در گوشش گفت گائیدن بدون ماچ اصلا حال نمیده