گزارش ٩٣ ، به من بگوئید چه کنم

ایرج مصداقی یک گزارش جدیدی نوشته به اسم گزارش ٩٣. همه این گزارش از اول تا آخرش کس شعرهایی هست که آخوندا بیشتر از سی سال هست در مورد سازمان مجاهدین گفتن و میگن.
من این گزرش رو که دیدم یاد مجله زن روز افتادم. اونهایی که سن وسالشون اندازه من هست حتما یادشون میاد که یک مجله ای بود به اسم زن روز که هفته ای یکبار در میومد. این مجله یک پاورقی داشت که اسمش بود
به من بگوئید چه کنم
 
خبرنگار مجله هر هفته میرفت زندان زنان و با یکی از زنهای زندانی مصاحبه میکرد. تقریبا همه زنهایی که باهاشون مصاحبه میکرد جنده بودن و داستان زندگیشون رو تعریف میکردن و آخرش هم پاورقی همیشه باین سوال تموم میشد که
حالا به من بگوئید چه کنم
 
داستان هم همیشه اینجوری بود 
من  در شهرستان کوچکی زندگی میکردم ، فقیر بودم و احتیاج به پول داشتم، بعد یک مردی سر راهم سبز شد، گفت میگیرمت، میریم تهرون، اونجا خونه بزرگ دارم، ننه ام و آبجیم کلفتی تو میکنن.  خلاصه منو گول زد و ترتیبم رو داد. منم باهاش رفتم تهرون. وقتی رسیدیم تهرون منو برد شهرنو . تازه  اونوقت فهمیدم که طرف جاکش هست ولی دیگه دیر شده بود و من شده بودم جنده   و دیگه نه راه پس داشتم نه پیش ، حالا شما به من بگوئید چه کنم
.
حالا همونطور که میدونین ‌همه اون جاکشها و پااندازا شدن سربازان گمنام وزارت اطلاعات. خلاصه یکیشون اومد و به مصداقی گفت، آره خودم میبرمت تهرون، برات خونه میگیرم، زندگی درست میکنم، تو با این هوش و حافظه ات دو روزه میشی رئیس و به همه جا میرسی. تو فقط دوتا مقاله علیه این منافقین بنویس، بقیه اش بامن. به این ترتیب ایرج جون رو گول زد و کونش گذاشت. بعد  هم ایرج رو برد وزارت اطلاعات، تازه اونجا ایرج فهمید که چه کیری خورده. فهمید سوراخش به باد رفته از ریاست  هم خبری نیست، بلکه کارش شد ژتون فروختن و خشک اوردن دم در وزارت اطلاعات
 
این هست که گزارش ٩٢ و ٩٣ و ٩٤ که هیچ اگر به ایرج جون بگن که عکس کون خودش رو هم  بگیره  ورنگی چاپ کنه بزنه تو پژواک ایران، دیگه ایرج نمی تونه بگه نه
حالا شما به ایرج بگوئید چه کند